شرنگ حق(دم خیار سابق!)

عین تهیگاه خیار تلخ مرقوم می فرماییم!

شرنگ حق(دم خیار سابق!)

عین تهیگاه خیار تلخ مرقوم می فرماییم!

رقعه به حسین الدوله شالی به جهت به مجلس اندر شدن!

حسین الدوله شالی گوید که زمانی قصد کردم به کسوت وکیلی درآمدن و میلی عظیم به ورود به مجلس در من گرفت تا آنجا که مرا نیارستن که بر هوا غلبه آیم و از بوسهل زوزنی  که داستان مکرو قوای ذهنی او د رامر سیاست شهره عام و خاص بود و سیاست و حیله را چون «آب»،«نوش» جان همی کردی، خواستمی که مرا آموزد که چسان به کسوت وکیل درآمدن و این نبشته به رقعه بوسهل باشد که مرا نوشت تا در انتخابات بکا ربندم:


این نوشته رقعه یوسهل زوزنی باشد به حسین الدوله شالی که مرا پرسیدن همی کردی که چگونه به کسوت اهل مجلس درآیم:
 اول:بدان ای حسین! که وکالت مردمان را سودی نباشد که در مملکت قحطی زده ای که قحط الرجال نیز باشد واشکم ها گرسنه و لب ها خشکی زده است، اگر مردمان را وکیلی بودی و مجلسی که سخن آنان بر زبان راندی، اوضاع این نبودی که کنون هست. پس تو را باید دانستن این معنی که در این سرزمین، تصمیم در جایی دیگر است و این مجلس از آن روست که غیر، چون بیند، پندارد که اینجا مجلسی است به وکالت مردم ، پس تو را باید که وقتی به مجلس اندر شدن، جانب آنکس نگه داشتن که مجلس، مطیع خم ابروی اوست. این گفتم تا امر بر تو مشتبه نگردد که این مجلس آن مجلس باشد .
 دویم:چون آهنگ مجلس کردی باید که به دین و شریعت دست یازیدن  و در این طریق، باید که رقیب را لجن مال کردن و او را دزد و سارق و حرامی خواندن و خود را عابد و زاهد نشان دادن و روش اینگونه باشد که اگر رقیب را میان مردمان اقبالی بود او را به بزید بن معاویه منتسب کردن و اگر رقیب را سخنی درمجلسی گفتن که به مذاق خوش نیامد او را« اهل فتنه» خواندن و چون حرفی زد، درمسلمانی اش تشکیک کردن و در عوض خود را علی و حسین و عمار و مختار خواندن و از بصیرت دم زدن و اهل قشون و لشگر با خود همراه کردن و از کیسه بیت المال خوردن و بر رقیب غوغا کردن و او را ملحد خواندن و جماعت خر، نعل کردن به ادوات شریعت و سخنان مطنطن اما جانب قدرت مطلق نگه داشتن و از تنگی معیشت مردم و به حبس اندر شدن مظلوم و به غارت رفتن کرور کرور به دست اهل دولت سخن نگفتن.
سیّم: از شریعت غافل مباش که این شریعت، کیسه ای را ماند که هرچه بر آن دست یازی ، کالا و متاع اندرش بیشتر یابی. غین را حلقوی به لفظ آر، غیر را به نجاست و خباثت و الحاد متهم کن و چشم بر بیضه آن دوز که او را دولت باشد . اصحاب قدرت که ملک و مملکت آنان را باشد و لاجرم داد مردم باید از آنان ستاندن را فراموش کن و رقیب را چنان نشان ده که گویی مملکت و قدرت در دست اوست و لاجرم هرکه از زر و قدرت نالان است باید که در او آویختن. بدینگونه عوام را به جای آنانکه امورات دولت و مملکت بدست آنان باشد به سوی مردمانی کشانیده ای که رقیب تو باشند و اصحاب قدرت که دینار به میلیارد در کیسه انداخته و کاخ ها بنا کرده اند نیز از تو خشنود شوند و تو را صلاحیت ها دهند.
چهارم:در بین رقبای خود نگاه تیزی فراز کن ببین کدام را میان مردم اقبال و محبتی باشد و کدام در دل تو رعب و خوف افکند همو را فتنه گر خوان و سارق مال و ناموس مردمان و در این راه از شریعت هر آنچ توانی برگیر و بر او بکا ر گیر.

ای حسین الدوله شالی، من که بوسهلم، این کردم و در میان عوام الناس ضجه ها زدم از بد دینی غیر و دراین راه اگرچه از ظلم و تعدی  و فتنه گفتم  لیکن اینها بدان ها چسباندم که  دولت و قدرت را در میان مردم اکرام نمی کردندی و جانب مردمان گرفتندی، باشد که تو نیز چنین کنی .

والسلام

تسلیت به خدابخش

 

کل نفس ذائقه الموت 

 به علیرضای خدابخش که این روزها در غم پدر مرحومشان نشسته اند عمیقا تسلیت می گویم

احوالات یومیه ناصر الدین میرزای مطلق السلطنه

شنبه: 


صبح علی الطلوع، گفتیم حمام را قرق کردند، پریدم در خرانه و حباب ها هوا کردیم آن زیر. نفخی کرده بودیم به جهت دندان گرفتن تربچه فراوان که دیروز از باغچه صمصام میرزا آورده بودند . دیروز در اندرونی با سوگلی مسابقه گذاشته بودیم که ببینیم کدام بیشتر تربچه می لمباند، این یکی را هم باختیم. یادمان باشد این بار که دراندرونی خواستیم، سباق بگذاریم برای جویدن تربچه، یک شورایی هم آنجا علم کنیم که سوگلی را رد صلاحیت کنند به جهت عدم التزام به اول شدن همایونی، چون حقیقتا اعصاب نداریم برای رقیب، حتا اگر به جهت جویدن تربچه و نفخ بعد از آن باشد! 

   

یک شنبه:  

 عباس الملک سگزآبادی شرفیابی می خواست با داماد آمد، معقول جوانی بود آراسته، دو دستی دُم قبای عباس الملک گرفته بود و زار می زد، عباس الملک دل نگران بود به جهت این شعبده فرنگی انتخابات و جوانکی بد دین که رقیب شده بود و بیم آن داشت که به جهت اقبال رعیت، این بار از دارالشورا بیفتد، میرزای آغاسی هم حاضر بود و متعجب که مگر آن جوانک را ملحد و یاغی نخواندیم؟ در دارالشورا هم که گفتیم دهنه باز و پدر آن مردک را به نِسیان، متهم کنی ؟ دل نگرانی از چه باب است؟ عباس الملک جوانک نزار همراه را نشان داد گفت :تصدقت شوم من که آن نوبه از تصدق نبودن آنها تپانجه نوک انگشت می گرداندم این بار اگر رقیب باشد که می دانی چه خاکی باید بر سر کنم و اصلا من هیچ،این جوانک بیچاره دامادمان چندی است در منصب جدیدی که مرحمتش شده اشرفی زیاده می شمرد و اکنون خوف آن دارد که اصول زیر پا برود، والله این جوان دارد از دست می رود، با اشاره چاکران کرده ایم اش مسوول امورات مهمه لیکن اول بار است که انتخابات تجربه می کند و «کاسبی فتنه» اگر چه می داند اما به قاعده نمی داند، در نتیجه  شب و روز ندارد از بس گاله گشاده و کف می کند، کمی عصبی مزاج شده و از منبع موثق و مخبر صادق خبر دارم که در بستر به جای مزاوجت «شیخ شیخ» و «پرند پرند»،«فتنه فتنه » و «انتخابات انتخابات» می کند و به خلق پنجه می کشد و از نهیبی آشفته می شود. در اندرونی هم وضعیت هم این است حالا که کیسه باقر میرزا سوراخ شده و از اشرفی های آنجا خبری نیست و اخوی هم در دوستاقخانه شلاق اختلاس می خورد و خبری هم از اشرفی فولاد و باقر میرزا و مابقی اذناب نیست، قبله عالم مثال آن 1200 متر قواره سعادت آباد و آن 300 متر قواره فردوس، چیزکی مرحمت کنند که جای دوری نمی رود. دارالشورا هم که باشیم، پاچه قبله عالم مزمزه می کنیم . 

دستی بر سر جوانک کشیدیم گفتیم بیقراری نکند، گاله گشودن را هم گفتیم بیشتر کنند . دو ساعتی طول کشید تا رفتند به درب مشبک صاحبقرانیه که رسیدند جوانک نزار همچنان گوشه قبای عباس الملک گرفته بود و به پرنده و چرنده دشنام می داد وکف در می کرد!  

 

 

 عباس الملک سگزآبادی و دامادش  

عباس الملک به نقل از مخبر صادقی می گفت که طفلک جوانک به جای مزاوجت در بستر، گاه و بیگاه خواب نما می شود و «شیخ شیخ » و «انتخابات انتخابات» می کند! 

 

 دوشنبه: 

فرهاد میرزا عکاسباشی را شنیدیم در بلاد اتازونی رفته به جهت نمایش فیلم و آنجا مرد و زن به هم لولیده و این پدرسوخته را جایزه داده اند . گفتیم خانه اش را خراب کنند که وقتی آمد بفهمد وقتی سیبیل ما اینطور با جذبه تاب می خورد و تنبانمان آرتیک می جنبد، صورت میمیک ما را ول نکند و نرود صور قبیحه سرهم کنمد و جایزه بگیرد. گفتیم میرزا رضای قصاب برود پیش سید آقا که سر منبر فصلی از این ملحد بی دین برای رعیت سخن کند.  

 

سه شنبه:  


امروز که میرزا آغاسی، اشرفی ها را برایمان می شمرد؛ دیدیم چند اشرفی، کم است. پرسیدیم چرا کم است؟ گفت: بلاد فرنگ اُ شتـُـلم می کنند با قبله عالم که اصول دیموقراتیک رعایت نفرموده اید و عنقریب است که نفت را ببندند. دل نگران شدیم، گفتیم چه کنیم که این پدرسوخته ها را تادیب کرده باشیم جوری که مجبور نباشیم بابت هاکوپیان؛ اشرفی؛ حاتم بخشی کنیم، یاد مشقت اندرونی افتادیم در شب های زفاف سوگلی های جدید و تنگی ماجرا، فرمودیم هرچیز« تنگ» است ببندند که اینها قدر «گشادی» بدانند، فراشان تنگیدند تا درس عبرتی باشد برای این دول وحشیه که اسم تمدن بر خود گذاشته اند.  

 

 

به جز انیس الدوله، دو راس از زنان اندرونی که قبل از سباق برای تربچه خوری، به جهت عدم التزام به عادت داشتن ما به بازی تک نفره و نیز عدم التزام به پیازچه رد صلاحیت شدند

 

چهارشنبه: 

 جمعی مومنین را که در کلاس های درس یوزباشی روانه کرده بودیم به جهت آموختن اصول و انتخابات، عودت داده بودند به دارالخلافه به جهت درست درس نگرفتن و تلفظ غلط حروف شفوی در برخی فحش ها مثل «پفیوز». گفتیم بیاورندشان دم درب قورخانه عباس الملک را گفتیم دامادش را که از «ایمان» حظی وافر برده بیاورند که برای مومنینی چنین اصول دان، اوستادی کند.
 جوانک را آورده بودند. ملیجک می گفت نمی آمد و قبای عباس الملک را چسبیده بود، چشمش را بستیم، قبای خودمان را دادیم لای انگشتش که خیال کند پدرزن است. 

 جوانک اما در کارش اوستاد است چنان فحش هایی یاد این جماعت داده بود و چنان بی محابایشان کرده بود که وقتی به یکی از جوانک های تعلیم داده گفتم اسمت چیست؟ با غضب رگ گردن کلفت کرد و گفت:« اسمم به بَتـَر هرچه شیفته زر و زور و قدرت و مکنت»! خنده مان گرفته بود، گفتیم :«اهل کجایی؟» گفت:« اهل هر چه بَتـَر ننه ناکجا آباد! مردک قرم دنگ دیلاق!!». فرمودیم حسب الامرمان در فقره تنگه! چند تایی را روانه آنجا هم بکنند که وقتی طیاره و کشتی اجنبی رد شد از این فراورده های وطنی به قدر مضبط حواله آنها شود مابقی را هم گفتیم وبلاغ بزنند که این خزاین الهییه در انتخابات به کار می آید.  

   

 پنج شنبه: 


امروز را رفتیم شکار تیهو که گفتند انگریزی ها مسوّده داده اند که حالا که تنگش کردید کاری میکنیم که مرغ هوا به یادتان بگوید:« ددم وای!».اذناب ترسیده بودند گفتیم :نترسید که فوقش اگر دیدیم سُمبه پر زور کرده اند، گشادش می کنیم. اسم گشادی که آمد ، نیش ها باز شد. میرزای آغاسی عصر خبر آورد که این حرف ها که ما فرمودیم بد جوری باعث «بیداری» شده است. 

  

 جمعه: 

بازهم صمصام میرزا تربچه آورده بود. قبل از شروع سباق تربچه خوری، سوگلی مان انیس الدوله رد صلاحیت شد به جهت عدم التزام به پیازچه و دو تن دیگر هم قس علیهذا به جهت عدم التزام به عادت داشتن ما به بازی یک نفره. ما هم قبل شروع به عنوان نامزد این  آیین تربچه خوری، ابتدا از آن فحش ها که یاد گرفته بودیم به بَتـَر آنهایی که نیامده بودند در این مسابقه با من رقابت کنند دادیم ، بعد هم کمی از آلت، حواله آنها دادیم که آمده اند اما رد صلاحیت شده اند و بعد هم گاز آبداری به تهیگاه تربچه زدیم. غوغای اهل بصیرت در اندرونی برخاست. انیس الملک شروع کرد به دم جنباندن و دیگر یادمان نیست چه شد جز اینکه اواخر شب، چشم را که باز کردیم، دیدیم، چاکران؛ همه گرداگردمان نشسته اند. برخی که در امتحان بصیرت مردود شده اند با دستمال دماغ گرفته اند و برخی نیز با بصیرت تمام، دست بر سینه ما را نظاره می کنند.

امشب راحت خوابیدیم

خدا می داند چقدر از این انتخابات که فرنگی جماعت درآن غایله مشروطه  کرد به پاچه مان خوف داریم و آثار این خوف را در اندرونی که نمی توانیم نعوظ کنیم ، حس می کنیم . این نوبه ی  انتخابات، حسابی کلافه بودیم و دل نگران ، گفتیم یوزباشی ها هر کاری که بلدند بکنند تا آن ماجراها که در فقره قبلی پریشان خاطرمان کرد این نوبه تکرار نشود این بود که گفتیم فراشان تا می توانند اشرفی بدهند به هرکس که ما دلمان نمی خواست بیاید و موی دماغ شود، این بود که هرکس که آمد و اسم نبشت را دادیم قشون وبلاغی  به توپ و تشر ببندد ، مجوز فحاشی دادیم و گفتیم هرکه بیشتر گاله گشاده کرد، اشرفی بیشتر بگیرد؛ چاکران حق مطلب ادا کردند و تا توانستند به ان کاندیدیت ها که ما نمی خواستیم اشتلم کردند. 

چاگران را یادشان دادیم از آیه و حدیث بیشتر مایه بگذارند که فحش بدون لعاب شریعت فطیر است، طفلی ها از من غصه دار تر بودند به جهت چند کاندیدت  که خوف اقبال مردمشان بود دندان ها می سایدند و سیبیل ها دود می کردند و هرچه بیشتر دهن گشاده می کردند و کف می دادند مزاجشان بدتر می شد تا امروز که مسوده آن قسم کاندیدت ها که رد شده اند را آوردند  قبل ناشتایی نگاهی انداختیم؛ سید مظلوم بود، طفلی از آن مظلوم هاست که لنگه ندارد، این اواخر زیاده  دل نگران بود و خوف داشت که این فحش ها که یوزباشی ها به رقبایش می دهند، کفابت نکند یا چاکران قورخانه که برایش منبر علم می کنند، اهمال کنند ، چند تن دیگر از خواص با بصیرت اندرونی و مابقی اذناب هم در مسوده صلاحیت داران بودند و مابقی را گفته بودیم، رد کنند و در بوق که اینها شیطان اند و تخم حرام و ملحد ، خب الحمدالله که همه کاندیدیت های تایید شده از نواده پیغمبر و عسل مصفا و صدرت المنتهی و به غایت باعث خواطر همایونی اند و این رقابت بین خودمان و خودمان ختم به خیر می شود و چاکران امشب را بدون دندان سایی می خسبند...والعاقبه للمتقین

فی ذکر تک سوار عرب و عجم سید مرتضی حسینی

آن نواده پیغمبر، آنکه بوده از همه برتر،آن واجد صلاحیت و غیر او همه ابتر، آن برنده همه فقره در رقابت تک نفره، عارف و زاهد و معصوم بربوده نامش گوی از بر و بوم، آن داماد شالی ، سید مرتضی حسینی در دیانت و سیادت برتر همه اعاظم بود و غیر او همه اهل فتنه . 

 عمربن سهل از عرفای بغداد گوید که سید مرتضی را چنان مهابتی بود که کسی را نیارستن از او نبشتن و لینکیدن چه که مریدان سید که زبان به طعنه و دشنام گشاده و پشت به عِدَه و عُدَه گرم داشتند، بر همه کس هجوم آوردندی و همه را مکار و خناس نامیدندی و عجب که اندک سخنی از سید را برنتابیدندی و هرکه لینکی دادی و یا گفت که سید از سپاهیان باشد را سخنان درشت گفتی و این رسم این قوم بود که جوالدوز بر دیگران زدی و خود سوزنی را تحمل نکردندی! 

گویند که سید از تمام مکارم اخلاق و بصایر احوال متنعم و تجلی انوارش برعموم مومنین گسترده بود چنانکه گویند زمانی در میان جمعی که قصد دارالشورا کردندی و گاه آن آمد که اهل دولت اختبار از اخلاق امت کنند، همگان را عیبی هویدا گشت در فسوق و فجور الا این سید که تایید شد ازیراک که او را عیبی نبود و هم سید بود و هم بصیر بود و هم مظلوم و هم داماد! 

و گویند که حاکم و اهل دولت را بر سید، میلی عظیم بود و این سید جانب آن دولت داشتی و این دولت نیزجانب این سید داشتی چنانکه وقتی جوع بر مردمان فایق گشت و جوانان بر کوی و برزن نشسته و مگس می پراندند این سید را التفاتی نبود جز آنکه بر آن دولت مرحبا گوید و آن دولت نیز حق این التفات نگه داشتی و او را جامع و کامل دانستی و غیر او را همه رد کردی و بی صلاحیت دانستی.

 

و آورده اند که سید را بر دو چیز میلی عظیم بود یکی آنکه درهیچ کار وارد نشدی جز آنکه از پشت سر اطمینان کردی که فوجی باشند که او را صیانت کنند چنانکه در تکایا و منابر او را مشایعت کرده در مساجد همراه شوند و در این راه چنان رفتی که به گاه صلات ، مصورین به مسجد بردی و پیکره ها انداختی تا مسلمین در زیادت مقتدایان به وی انگشت تحیر گزینند و سران لشگر گسیل داشتی ولیکن خوش نداشتی که کسی وی را گوید که حامیان تو همه از لشگر باشند و اگر کس این را گفتی، زبانش بریدندی و کارها کردی که نشاید گفتن و گفته اند که میل دوم سید بر آن بود که در هر رقابت که وارد شدی خوشترآن داشتی که در آن رقابت تنها بودی و کسی را یارای رقابت با وی نباشد! چنانکه آورده اند در هر رقابت ابتدا یاران جمع کردی که فلان رقیب را آبرو برند و خود نیز بر منابر او را کافر و ملحد خواندی تا مگر رقیب صحنه خالی کند و اگر رقیب چنین نکرد، سید را دوستان فراوان بود در دولتیان و این سید حال آنان خوش داشتی و آنان حال سید و بدین سان بود که سید را وکیل الدوله گی نزدیک گشت و اهل دولت نیز حکم بر این دادند که جز وی همه از اهل دوزخ اند ،چنانکه سید خود پیشتر خبر داده بود که جز من همه اهل فتنه اند و من هم سیدم و هم داماد شالی و خلق بسیار بگریستند و بر این سید که در این سباق تک نفره جمیع مکارم اخلاقیه را یکجا در خود جمع آورد و به همت دولتیان به کسوت اهل دولت در آمد و آفرین ها گفتند بدین شعبده ها که کرد و بدان معجزت ها که دید!